خواجه مهتاب؛ یادی از رضا بابایی و حلقه ادبی فیض

به گزارش وبلاگ بیازیان، خبرنگاران در قم - سیدابوالقاسم حسینی (ژرفا): دوشنبه نوزدهم شهریور 1386 دوست مهربانم جناب هادی ربانی تماس گرفت و گفت: با آقایان بابایی و اسفندیاری هماهنگ نموده ایم که یک مجمع ادبی در قم برپا کنیم. گفتم: نامش چیست؟ گفت: حلقه ادبی فیض. این نام بسیار به دلم نشست. غروب فردای همان روز در سفره خانه وصال که به خانه مرحوم بابایی نزدیک بود، انجمنی مصفا آراستیم. جناب شهدادی و بنده فقیر، سخنرانان آن مجلس بودیم. شور و حرارت آن شب جناب بابایی پس از آن که سخنانم به سرانجام رسید، هرگز از خاطرم فراموش نمی گردد. تعبیرش هنوز در گوشم هست. فرمود: ما در این سال ها این توپ را ساختیم و پرداختیم و روی تور آوردیم و تو امشب جانانه اسپک زدی. خدایش رحمت کند که در کاربرد تعبیرهای ناب، کم نظیر بود.

خواجه مهتاب؛ یادی از رضا بابایی و حلقه ادبی فیض

از ویژگی های تابناک مرحوم بابایی این بود که به راستی خواست و توانست حلقه فیض در این عالم برپا کند. از پررنگ ترین نقش های او در این دنیا، فیض رسانی بود. با قلم و سخنش، با نگاه دقیق و روشنش، با شیوه زیست و معاشرتش، فیض پراکند. بعضی در این دنیا، کارشان همین است که واسطه فیض باشند. فیض، نیرویی ربانی است که خداوند در این دنیا در دست و چشم و سخن و رفتار بعضی خوبان نهاده است و آنان وسیله انتقال آن به جویندگان و پویندگانند.

از پرسش هایی که همیشه ذهن من را به خود مشغول داشته، این است که اگر فلان کس نبود، این دنیا چه چیزی کم داشت؟ یادم هست مرحوم علی شریعتی کتابی داشت به نام اگر پاپ و مارکس نبودند. نوجوان بودم که این کتاب را خواندم و از آن پس همیشه درباره بعضی، از خود پرسیده ام: اگر فلانی نبود ... . اکنون که این کلمات را می نگارم، شب نخستین سالگرد کوچ دوست یکدلم رضا بابایی است. از خودم می پرسم: اگر رضا بابایی نبود، چه می شد؟ و بی درنگ می گویم: اگر او نبود، روزگار ما یک واسطه فیض مؤثر و مهم را کم داشت.

خیلی مهم است که پس از مرگ کسی بگویند: او واسطه فیض بود. راستی آن نام حلقه ادبی فیض را هم جناب بابایی برگزیده بود. الاسماء تنزّل من السماء ...

به پاس نخستین سالیاد استاد رضا بابایی:

می توان سر در آخورِ خود کرد

فکر خوابِ خود و خورِ خود کرد

می توان فارغ از غم مردم

جای، خوش کرد گوشه ای در قم

با همین واژه های تکراری

منبر و دفتر و قلم، جاری

هم به شهرت رسید و هم ثروت

هم به سهمی ز سفره قدرت

می توان هم قضا دگرگون کرد

و سر از لاک خویش بیرون کرد

و در این شام سرد افسرده

و در این قلب های پژمرده

شرر و شورِ زندگی افروخت

و به هر شعله اش، دمادم سوخت

می توان چون محمد مهتاب

چشم و دل کَند از خور و از خواب

حلقه دار خویش با خود برد

چنگ در قلب تیرگی افشرد

می توان زاهدانه در قم ماند

عهد بست و کنار مردم ماند

قبله عهد، رو به شهرت نیست

سوی دروازه های قدرت نیست

هر که مهتاب این دنیا شود

عهد را توضیح و ترجمان شود

نغمه با سوز خلق، ساز کند

ندبه عاشقی فراز کند

خواجه مهتاب ما، از این سان زیست

شمع شد، سوخت، لیک انسان زیست

چیست خود شیوه مسلمانی

سوختن با چراغ انسانی

تا که مهتاب و شور شیدایی

یاد باد از رضای بابایی

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "خواجه مهتاب؛ یادی از رضا بابایی و حلقه ادبی فیض" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "خواجه مهتاب؛ یادی از رضا بابایی و حلقه ادبی فیض"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید